فروپاشی کمونیسم
مذاکرات بین دو ابرقدرت درباره خلع سلاح در مرحله اول اروپا را در برگرفت.
نویسنده: موریس واعیس
ترجمه: سید حامد رضیئی
ترجمه: سید حامد رضیئی
تولد اروپای جدید
قدم اول اروپا برای بازسازی با عکس العمل های جهانی مواجه شد و مذاکرات بین دو ابرقدرت درباره خلع سلاح در مرحله اول اروپا را در برگرفت. دوران تنش زدایی و شکست کمونیسم در شرق اروپا به حوادث مثبت و قاطع منتهی شد ولی نباید فراموش کنیم که جمهوری های خلق اروپای شرقی نتیجه عمل گرایی دیکتاتوری هایی بود که به دنبال بی ثباتی منطقه و منافع خود بودند. وضع موجودی که توسط نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمده بود با فروپاشی آن از بین رفت. زمانی که قدرت اتحاد جماهیر شوروی افول کرد و پرده آهنین برداشته شد، جمهوری های دموکراتیک خلق پشتیبانی نداشتند و در خلأ کامل قدرت و ترس از آینده قرار گرفتند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اتحاد دو آلمان، استقلال جمهوری های دموکراتیک خلق و جمهوری های آسیای مرکزی به دور از هر نوع خشونت صورت گرفت. بعد از فروپاشی شوروی و استقلال کشورها، مشکل مرزها دوباره ظاهر شد و خشم ناسیونالیست ها تشدید گردید. جنگ دیگری در قلب اروپا شعله ور و نقشه اروپا از نظر اقتصادی، راهبردی، ایدئولوژیکی و حتی سیاسی به طور کلی دگرگون شد.اضمحلال کمونیسم در اروپا و آزادی کشورهای بلوک شرق
تنش زدایی در اروپا از منظر نظامی از نتایج بسیار قابل توجهی برخوردار بود. برای دسترسی به فرایند فوق باید به تمرکز فوق العاده نیروهای نظامی در اواخر دهه 1980 توجه کرد. در سال 1989 حدود یک میلیون و پانصد هزار نیروی اتحاد جماهیر شوروی در جمهوری فدرال آلمان؛ یکصد و هفتاد و سه هزار نفر در آلمان فدرال و سیصد و هشتاد هزار نفر در ارتش جمهوری دموکراتیک آلمان حضور داشتند. چهار صد و نود هزار نیروی نظامی بلوک غرب در ارتش جمهوری فدرال آلمان حضور داشتند که شامل دویست و شصت و چهار هزار سرباز امریکایی، شصت و هفت هزار سرباز بریتانیایی و پنجاه هزار سرباز فرانسوی بود که باید سربازان کانادایی، هلندی و بلژیکی را به آن ها اضافه و یازده هزار سرباز حاضر در برلین غربی به ارقام فوق اضافه می گردد. پیمان آتلانتیک شمالی دارای بیست و دو هزار تانک در مقابل شصت و یک هزار تانک شوروی بود.وزارت امور خارجه شوروی در بیست و سوم اکتبر 1898 پیشنهاد برچیدن کلیه پایگاه های نظامی در خارج از کشور را تا سال 2000 ارائه داد. به دنبال تقلیل نیروهای متعارف در اروپا که در نوزدهم نوامبر 1990 به امضا رسیده بود؛ تساوی و برابری حضور نظامی بین دو هم پیمان در حوزه جغرافیایی از اقیانوس اطلس تا کوه های اورال مورد توجه قرار گرفت. افول پیمان ورشو باعث ناآرامی هایی در منطقه گردید و بعد از آن مذاکراتی صورت گرفت و نهایتاً بیست و نه کشور در سی ام ژوئن 1992 طبق پیمان هلسینکی درباره محدودیت نیروهای نظامی، تصمیم گرفته و راه را برای اجرای پیمان نیروهای متعارف در اروپا هموار کرد. سقف سربازان نیروهای زمینی بعد از امضای قرارداد مذکور، برای روسیه یک میلیون و چهارصد و پنجاه هزار، اوکراین سیصد و چهل و پنج هزار و آلمان سیصد و بیست و پنج هزار نفر تعیین گردید. امریکا در عین حال که نیروهای نظامی خود در اروپا را به حداقل رسانید ولی طبق درخواست کشورهای اروپایی تصمیم گرفت حضور نظامی خود در قاره را حفظ کند.
سقوط کشورهای کمونیستی در اروپای شرقی در زمینه های ایدئولوژیکی و سیاسی دچار شکست دائمی گردیده و پژواک سیاست جدید روسیه بر اروپا سایه افکند. عوامل دیگری در این باره وجود داشت: ژان-پُل دوم رهبر کلیسای کاتولیک جهان در سال های 1978 و 1979، 1983 و 1991، مسافرت هایی به لهستان کرد. نقش کلیساهای کاتولیک، تصویر اروپای غربی که از تلویزیون ها پخش می شد و تمام آنچه که می توانست تقسیم اروپا به دو بلوک شرق و غرب را تأیید کند، مورد توجه کشورهای اروپای شرقی قرار گرفته بود.
جهان بعد از سال 1985 و به خصوص بعد از سال 1989 شاهد آشوب هایی در کشورهای کمونیست اروپای شرقی بود که با نوعی سستی و بی تفاوتی بین اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری های دموکراتیک خلق شروع شد. قبل از این تاریخ به محض اینکه در یکی از جمهوری های خلق تظاهرات و یا ناآرامی صورت می گرفت،
اتحاد جماهیر شوروی به عنوان برادر و رفیق بزرگ ابروها را در هم می کشید و با مداخله مستقیم همه چیز را به حالت اول برمی گرداند. این نوع دخالت ها طبق دکترین برژنف در سال 1968 به صورت قانون درآمده بود. بعد از سال 1985 نه تنها رهبران شوروی نسبت به رویدادهای کشورهای اروپای شرقی بی تفاوت بودند ولی می خواستند به دیگران تفهیم کنند که پیمان ورشو در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت نکرده و ارتش سرخ سرزمین های مجارستان و چکسلواکی را ترک خواهد کرد. در اجلاس سران پیمان ورشو که در دسامبر 1989 برگزار شد قدم ها را جلوتر گذاشته و مداخله ارتش کشورهای عضو پیمان ورشو در چکسلواکی را محکوم کردند. بازگشت به چنین آرامشی فوق العاده قابل توجه بود زیرا اتحاد جماهیر شوروی اروپا را که در قلب فعالیت های دیپلماسی با تفکر «خانه مشترک اروپایی» قرار گرفته بود، ترک نمی کرد. زمانی که گورباچف با مشکلات اقتصادی و قومی در سرزمین وسیع اتحاد جماهیر شوروی روبه رو شد تصمیم گرفت از تاکتیک قدیمی روسی بهره برداری کند که فضا را فدای کسب زمان می کردند.همبستگی کشورهای بلوک شرق از هم پاشیده شد و هنگام برگزاری اجلاس رهبران کومکون در روزهای نهم و دهم ژانویه 1990 در صوفیه رهبران کشورهای عضو کومکون کارآمدی آن را مورد اعتراض قرار داده و خواستار اصلاحات بیشتری درمفاد آن شدند. هجده ماه بعد از این تاریخ یعنی در بیست و هشتم ژوئن 1991 اتحاد و پیمان اقتصادی و کمی بعد از آن پیمان ورشو از هم پاشیده شد. ضربه نهایی و شوم زمانی طنین انداخت که اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به فراخوانی هفتاد و پنج هزار نیروی خود در چکسلواکی، چهل و پنج هزار در لهستان و شصت هزار در مجارستان گرفت. رهبران پیمان ورشو در بیست و پنجم فوریه 1991 در بخارست گرد هم آمدند و انحلال پیمان ورشو را به عنوان سازمان نظامی اعلام کردند. پیمان ورشو در اول ژوئیه 1991 به طور کامل منحل شد و نیروهای نظامی شوروی سرزمین های مجارستان و چکسلواکی را ترک کردند.
فروپاشی جمهوری های دموکراتیک خلق از سواحل رودخانه البه (لابه) در جمهوری چک تا ناحیه قفقاز باعث ظهور ناگهانی رقابت های قومی و ملی گردید و مسئله مرزهای کشورها دوباره مورد توجه قرار گرفت. در دسامبر 1989 اعضای پیمان آتلانتیک شمالی و پیمان ورشو متعهد شده بودند مرزها و سازمان های موجود سیاسی اروپا را حفظ کنند و نگران فشار مهاجرت هایی بودند که ممکن بود بحران و حتی مناقشاتی در کشورهای شرق اروپا به وجود آورده و به کشورهای غرب هم سرایت کند. انحطاط به گونه ای متجلی شد که ساکنان کشورهای اروپای غربی در تابستان1991 شاهد فشار مهاجرت و بحران های فزاینده ای بودند و مجبور شدند اقداماتی برای استقلال کشورهای اروپای شرقی به عمل آورند ولی قادر به کنترل مناقشات و درگیری های قومی و ملی گراها نبودند. عبور از اقتصاد کمونیستی به اقتصاد بازار و دموکراسی برای جلوگیری های دموکراتیک خلق اروپای شرقی مشکل بود. فدراسیون روسیه مجبور شد از نیروهای سابق اتحاد جماهیر شوروی برای برگزاری انتخابات مجلس قانونگذاری دوماً در دسامبر 1995 استفاده کند. در نوامبر همین سال لخ والسا در انتخابات لهستان شکست خورد.
اتحاد دو آلمان
مسئله اتحاد دو آلمان به طرز غیرمنتظره و دقیقاً بعد از فروپاشی جمهوری دموکراتیک آلمان مطرح شد. سه میلیون شهروند آلمان شرقی رأی خود را به اتحاد دو آلمان حتی قبل از ساخت دیوار برلین و با عبور از مرز داده بودند. آیا پایان فرار انسان ها باعث ایجاد دولت واقعی جدیدی تحت عنوان پروس سرخ و یا کشور ناسیونال مارکسیستی می گردید؟ کمونیست ها چنین می اندیشیدند که دیوار برلین کمک زیادی به سیاست شرقی اتحاد جماهیر شوروی کرده و باعث پایداری بیشتر جمهوری دموکراتیک آلمان خواهد شد. تظاهرات علیه رهبران آلمان شرقی بر عدم رضایت مهاجران افزود. به دنبال تصمیم دولت جمهوری دموکراتیک آلمان «دیوار ننگ» و مرز بین دو آلمان در روز نهم نوامبر 1989 باز و رفت و آمد آزاد گردید. هزاران آلمانی ساکن جمهوری دموکراتیک خلق از سپیده دم دهم نوامبر راه آلمان غربی را پیش گرفتند و کمی بعد به خانه های خود مراجعت کردند. عبور از دیوار برلین و مرزهای باز، نمادی از عدم ترس آلمانی ها و پایان جنگ سرد و تقسیم آلمان به دو بخش شرقی و غربی بود. مهاجرت دسته جمعی حدود دوهزار نفر در روز، از ساکنان آلمان شرقی به سوی آلمان غربی ادامه داشت. سطح زندگی در جمهوری فدرال آلمان تقریباً سه برابر جمهوری دموکراتیک آلمان بود.مسئله اتحاد دو آلمان به دنبال بازگشایی مرزها و آشوب های سیاسی داخلی در آلمان شرقی مطرح گردید. در نوامبر 1989 تظاهراتی در لایپزیک برای اتحاد هرچه زودتر دو آلمان برگزار شد. بعد از جریان های فوق خلأ بزرگی در داخل آلمان شرقی به خاطر تجزیه و فساد به وجود آمده بود که تنها قدرت اقتصادی و سیاسی آلمان فدرال قادر به رفع آن بود. هلموت کهل صدر اعظم آلمان غربی در بیست و هشتم نوامبر 1989 طرح ده ماده ای در اختیار افکار عمومی گذاشت که در آن تحقق بخشیدن به اتحاد دو آلمان با ساختار فدراتیو مد نظر قرار گرفته بود. در این طرح صحبتی از مرزهای غیرقابل نقض و خط اودر -نایسه نشده بود. شتاب در حوادث موجود و به خصوص طرفداران اتحاد سریع دو آلمان و برگزاری انتخابات در هیجدهم مارس 1990 در آلمان شرقی تمام طرح های سیاسی صدر اعظم آلمان غربی را در هم ریخته و دولت آلمان غربی را دچار پریشانی کرد.
کشورهای خارجی با احتیاط تمام عکس العمل نشان دادند. دوازده کشور عضو بازار اقتصادی اروپا در اجلاس هشتم تا نهم دسامبر 1989 در استراسبورگ تصمیم گیری درباره حق سرنوشت ملت آلمان را با شرایط خاص در اختیار خود آن ها گذاشت. فرانسه نمی خواست اتحاد دو آلمان را نفی کند و درباره ایجاد کنفدراسیون آلمان اظهار نظر کرد که شریک جامعه اقتصادی اروپا بود و به آن استحکام بخشد و کشورهای بلوک شرق به صورت دموکراتیک باقی بمانند. اتحاد جماهیر شوروی تفکر اتحاد دو آلمان را پذیرفت و در سوم ژانویه 1990 موجودیت قطعی آن را به رسمیت شناخت ولی در مرحله اول با آلمان بزرگی که عضو پیمان آتلانتیک شمالی باشد مخالفت کرد. لهستان مدعی پیمان گردید تا مصونیت و نقض ناپذیری مرزهای آلمان و لهستان تضمین گردد ولی صدر اعظم آلمان غربی در ششم مارس 1990 جواب درخواست های لهستان را موکول به بعد کرد.
مسئله اتحاد دو آلمان در رأس خبرهای روز قرار گرفت. اتحاد دو آلمان هماهنگ با مشکلات ناشناخته و متعددی بود. آیا آلمان متحد با جمعیت هشتاد میلیونی خواهد توانست عضویت ناتو را حفظ کند؟ آیا آلمان متحد کشور بی طرفی در اروپا خواهد شد؟ آیا آلمان غربی خواهد توانست تلاش لازم برای اتحاد دو آلمان علیه بی طرفی اروپای مرکزی عاری از تسلیحات اتمی را انجام دهد؟ هرچند که مهار در آلمان فدرال و در غرب این کشور از استحکام خاصی برخوردار بود ولی فعالیت و پویایی اتحاد دو آلمان بیش از هر مسئله دیگری نگرانی صدر اعظم آلمان را به دنبال داشت. هلموت کهل اقداماتی برای پذیرش آلمان شرقی با پیشنهاد «گزینش دو صفر» و حتی «سه صفر» کرده بود، بدین معنا که از طول دوران سربازی در آوریل 1989 صرف نظر کرده و در ژوئن 1989 با گورباچف درباره دکترین «خانه مشترک اروپا» به مذاکره نشست. در حالی که ترس از گرایش آلمان غربی به سوی شرق وجود داشت ولی دقیقاً عکس آن اتفاق افتاد.
فروپاشی رژیم کمونیست آلمان شرقی و عضویت ساکنان این کشور به احزاب وابسته به صدر اعظم آلمان غربی در انتخابات هجدهم مارس 1990 راه را برای اتحاد دو آلمان هموار کرد و اتحاد پولی بین دو آلمان متحد در مذاکرات چهار قدرت بزرگ سهیم شدند و ایالات متحده امریکا، اتحاد جماهیر شوروی، فرانسه و بریتانیا وضعیت موجود آلمان متحد را تضمین کردند. اتحاد جماهیر شوروی وضعیت و موقعیت اتحاد دو آلمان را در ژانویه 1990 شناخته بود ولی در دوازدهم فوریه همین سال با الحاق آلمان به ناتو مخالفت کرد ولی میخائیل گورباچف در شانزدهم ژوئیه 1990 طبق «توافق تاریخی» قفقاز، موضوع فوق را با تقلیل نیروهای آلمان متحد به سیصد و هفتاد هزار نفر قبول کرد و در ضمن پذیرش هزینه مالی مراجعت سربازان اتحاد جماهیر شوروی قبل از سال 1994 به شوروی را قبول کرد. معاهده «درباره حل و فصل نهایی مسئله آلمان» در دوازدهم سپتامبر 1990 در مسکو به امضا رسید. آلمان با حاکمیت کامل پذیرای سقف سربازان و نظامیان گردید و انصراف از جنگ افزارهای هسته ای را قبول کرد. بعد از تعهدات فوق راه برای اتحاد دو آلمان در سوم اکتبر 1990 کاملاً هموار شده بود. آخرین سربازهای روسی در سی و یکم اوت 1994 و سربازان کشورهای غربی در هشتم سپتامبر همین سال سرزمین آلمان را برای همیشه ترک کردند.
آلمان با جمعیت هشتاد میلیون نفری به عنوان قدرت جدیدی در صحنه سیاسی اروپا متجلی شد و کشورهای دیگر از گرایش به سوی «اروپای آلمانی» ترس و واهمه داشتند. هزینه صرف شده برای اتحاد دو آلمان خیلی بیشتر از هزینه های پیش بینی شده بود. مسئله آلمان تنها مسئله ناشناخته اروپای جدید نیست.
منبع: واعیس، موریس؛ تاریخ روابط بین الملل از 1945 تا 2008، تهران: امیر کبیر، 1390.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}